نويسنده: برتولد اشپولر
مترجم: جواد فلاطوري



 

مزدکيان

معمولاً هر جا که منابع ( 1 ) از خرّميان صحبت مي کنند به پيوست و همراه با آن نيز از مزدکيان سخن به ميان مي آورند. اما امروز ديگر در اين باره که تا چه اندازه مي تواند وجود چنين ارتباطي صحت داشته باشد، قضاوت قطعي ميسور نيست؛ شايد هم فقط دفاتر و جريده هاي رسمي طي ذکر اسامي مذاهب الحادي، نام اين دو گروه را مرتبط با يکديگر ذکر مي نموده و باعث اين ارتباط گشته است. ولي با مطالعه ي دقيق تر و توجه بيشتري به عقايد مزدکيان قديم و جديد مي توان به ظن علمي گفت که بقاياي فرقه اي که به اين نام معروف ( 2 ) و از طرف تاريخ نويسان درباري - آيا به حق؟ - به مسلک اشتراکي و مرام توده اي منتسب، و هنوز - با توجه به اين که تمام رعاياي انقلابي نيز از آن پيروي مي کردند - در اطراف و اکناف بخصوص در خراسان تا مناطق ترک نشين موجود بوده اند، بعداً با تابعان فرقه هاي ديگر در تماس آمده و شايد هم در پاره اي از مناطق با هم نشو و نما کرده اند. ( 3 ) در هر حال اظهار دقيقي در اين مورد از اين رو مشکل است که آنچه به ما رسيده بيش از اين اطلاعي به دست نمي دهد؛ فقط در درجه ي اول با اباحه ي زنان که در نظر مسلمانان سخت ناستوده بوده اشاره مي شود.
به عنوان « مزدکي مذهب » قبل از همه سِنباذ نيشابوري ياد مي گردد، او هم همان طوري که ديديم در زمره ي پيروان ابومسلم به شمار مي آيد. وي مدعي بود که ابو مسلم به قتل نرسيده، بلکه به صورت کبوتري سفيد در آمد و با مزدک و مهدي در حصاري از مس نشسته است. ( 4 ) ولي از تمام اين مطالب تنها اطلاع اندکي درباره ي عقايدي که در اين نواحي شايع بوده، به دست مي آيد؛ و اشاره به اين مطلب که در جنب مزدکيان نيز زردشتيان و شيعيان در اطراف سنباذ گرد آمده بودند ( 5 )، و نيز اشاره به اين امر که در زمان وي نيز مانند آغاز قرن دهم ( چهارم هجري ) تمايل و کوشش به سوي آزادي ايران از قيد اسلام و از سلطه ي سيادت عرب موجود بوده است ( 6 )، فقط وجود جلوات و نمودهاي ناشي از اختلاط مذاهب و عقايد مختلف را ثابت مي کند، همان طوري که در مورد خرّمدينان نيز مشاهده مي گردد. بنابراين اگر در اين موارد نيز امر به اين منجر شده باشد که پيروان فرقه اي به فرقه ي ديگر گرويده باشند جاي تعجب نيست، چنانچه نظير آن نيز در جاهاي مشابه ديده مي شود.
بر خلاف المقنّع و پاپک مزدکيان در دوره ي اسلامي در ايران جنبش و قيام خطرناکي به وجود نياوردند و ظاهراً بدين مناسبت هم کمتر مورد مزاحمت قرار گرفتند. در قرن دهم ( چهارم هجري ) پيروان اين فرقه هنوز در نزديکي ري ( 7 ) و آغاز قرن دوازدهم ( ششم هجري ) نيز در نواحي کش و نخشب و نيز در دهاتي چند حوالي بخارا ( 8 ) و شايد هم حومه هاي اصفهان ( 9 ) مي زيسته اند. در زمان مغولان از آنها نيز بدون ذکر خصوصيات بيشتري، نام برده مي شود ( 10 ) و بدين ترتيب هر نشانه اي از آنان از صفحه ي تاريخ محو مي گردد: اساسي ترين سهم تاريخي اين فرقه ي الحادي، مثل ساير فِرق نظير آن، مي تواند تأثيري باشد که از اينان در سير بعضي از فِرق شيعه در ايران به جاي مانده است. ( 11 )

مانويان ( 12 )

به همان اندازه که زردشتيان در سرزمين ايران، حتي تا قروني پس از غلبه ي مسلمانان، عامل مهمي محسوب مي شدند به همان اندازه مانويان در اين دوره براي ايران بي اهميت بودند. اين مر يقيناً نتيجه ي سياست اصلاحي ساسانيان از طريق دين زردشت بوده است که پس از مدتي مدارا با مانوِيّت ( که با جمع عقايد متضادِ گوناگون و رفع اختلاف اديان، دين ميانه گيري به نظر مي رسيد ) آن را به سختي سرکوب کردند. قطعاً اين واقعيت نيز به آن افزوده مي شود که دين ماني با وجود عقيده ي ثنويت خويش، زردشتيان را کمتر تحت تأثير قرار داد، هر چند که نظر اين دو دين در مورد ريشه و اصل ثنويت در جهان با هم فرق داشت. نظير اين امر نيز در مورد دين مسيح مشاهده مي شود: هنگامي که مسيحيت در بين ايرانيان پيشرفت قابل اهميتي نمود به نظر ايرانيان ظاهراً کمتر ضروري مي رسيد که وجود حضرت مسيح و يا آراي اصحاب کشف و معرفت ( Gnostiker ) را در يک طرح فکري جهاني و در نظامي از وحي و رسالت هاي پياپي منتظم سازند. جاي اين احتمال هم هست که زردشتيان اساس تعليمات ماني را به منزله ي تفسير غلط پاره اي از اصول عقايد دين خويش مثل آفرينش جهان و ثنويت، که به روشني در مذهب زردشت پايه گذاري شده بود، مي پنداشته اند.
بدين ترتيب در آغاز دوره ي اسلامي در ايران تقريباً صحبتي از مانويان در بين نبوده است. و اگر چه انقراض دولت ساسانيان موجب اين شد که عده ي کثيري از پيروان ماني از گريزگاههاي خود در آسياي مرکزي دو مرتبه به بين النهرين مراجعت کنند، ولي دوباره در اثر تعقيب سختي که در تحت خلافت المهدي ( 13 ) ( 775-785 برابر با 158-169 هجري ) و هم در زمان خلافت المقتدر ( 908-932 برابر با 295-320 هجري ) همراه با دستگاه احتساب و تجسس عقايد و بر پا نمودن محاکمه ي زنادقه به وقوع پيوست ناگزير شدند به آسياي مرکزي ( تا چين ) مهاجرت کنند ( 14 )، و در آنجا در تحت حمايت بعضي از دولتها بخصوص دولت ترکان ايغوري ( 745-840 برابر 127-225 هجري ) از سال 762 ( برابر 145 هجري ) به بعد پشتيبان نيرومندي يافتند. در عين حال سرزمين ايران که گذرگاه اين رفت و برگشت مانويان بود تقريباً از تأثير آنان در امان ماند ( 15 ) فقط در گرگان در سال 796 ر 797 ( برابر 180 هجري ) به پيوست با اخراج مانويان از بين النهرين قيامي از طرف هم کيشان آنان به وقوع پيوست ( 16 ) و گرنه از اين که بگذريم تازه پس از مدتي يعني در قرن دهم ( برابر چهارم هجري ) دو مرتبه از جمعيت هاي کوچکي ( ديناوريّه ) در خراسان و قبل از همه در نزديکي نيشابور ( 17 ) و شايد نيز در ايلاق ( 18 ) و در طرف سمرقند در ماوراء النهر ( 19 ) صحبت به ميان مي آيد. اين دسته ها فقط از اين نظر توانستند وجود خود را حفظ کنند که يکي از خان هاي مانوي از بقاياي دولت ايغوريها واقع در تحت حمايت چين ( 20 ) ( 920 برابر با 307 ر 308 هجري ) سامانيان را بدين ترتيب تهديد نمود که اگر از طرف آنان به مانويان خراسان آسيبي برسد وي نيز درباره ي مسلماناني که در قلمرو او زندگي مي کنند به طور متقابل رفتار خواهد کرد ( 21 ) ( همان طوري که نظير اين امر نيز همان زمان گاهگاهي در جاهاي ديگر و در مورد مذاهب ديگر پيش آمده است ). پس از انقراض و اضمحلال مانويان آسياي مرکزي هم اين مداراي با مانويان تا مدتي ادامه يافت به طوري که در خراسان هنوز در سال 982 ( برابر با 372 هجري ) « خانگاهي از مانويان » با نغوشاک ( مَدرس ) ( 22 ) وجود داشته است ( اگر هم از طرف ديگر در سال 1095 ( برابر با 488 هجري ) فرمانرواي قراخاني ( احمدخان ) به اين نام کشته شد که به دين « زنادقه » ايمان داشته است ( 23 )، کلمه ي زنادقه به سختي مي توانسته در آن زمان به مانويان اطلاق شده باشد ). ( 24 ) سرانجام نفرتي که مسلمانان به طور روز افزوني بر ضد مانويان - قبل از هر چيز ظاهراً بر ضد ثنويت و تصوير ستايي آنان ( 25 ) - در خود احساس مي کردند در ايران نيز مثل بين النهرين ( 26 ) ( و بالاخره در آسياي مرکزي ) منجر به اين شد که در قرن سيزدهم ( برابر هفتم هجري ) اين دين نيز در کَنچور، کَنسو، و خُچو به افول و نيستي گراييد - با وجود اين که گاهي کوشش ( 27 ) مي شد متدّينان به اين آيين را جزو اهل کتاب به حساب آورند.
در عين حال مي توان به ظن قوي گفت که پاره اي از آراي مانويان در سرزمين ايران نيز آثاري از خود به جاي گذاشته است و شايد هم بعضي از آن اقداماتي که براي جمع و آميزش عقايد مختلف همراه با ظهور المقنّع و يا خرّميان نمايان گشت از طرف مانويان صورت گرفته باشد؛ مانويان که در مقابل دين زردشت ( 28 ) که قيافه اي مشخص تر داشت و بر حسب ظاهر قوي تر بود - سخت متمايل و بر آن بودند که خود را گاهي در بينش تصوف و گاهي در لباس سياست نشان بدهند. جزئيات اين امر امروز براي ما ديگر در تمام موارد قابل درک نيست. اما در عين حال اطلاق کلمه ي « زنديق » ( که اصلاً مانوي از آن منظور بوده ) به « مُلحد » به طور مطلق ما را به واقع نزديک مي کند. ( 29 ) و اين مطلب در بين النهرين و به طور کلي در دربار خلفا هنگام پيدايش پاره اي از افکار و عقايد مذهبي و فلسفي ( 30 ) - تقريباً در مورد معتزله ( 31 ) که بسياري از آراي آنها بر اساس عکس العملي بر ضد مانويان به وجود آمده است - خيلي روشن تر ديده مي شود ( 32 )، ولي در اينجا مجال صحبت درباره ي آن نيست.

پي‌نوشت‌ها:

1- بخصوص فهرست ابن نديم، صفحات 342 تا 344- شهرستاني ( فهرست: 250 )، ج2، ص 77 ( برابر با شهرستاني- فهرست: 251- ج1، ص 280 ) ؛ مجله، ج16، ( دمشق 1941 )، صفحات 489 تا 497 ( نسبت به ابوالعلا )، و نيز رجوع کنيد به : Sadighi 107-110,197ff. ( صديقي در اين کتاب از اين عقيده که بين خرميان و مزدکيان ارتباط واقعي موجود است حمايت مي کند. )
2- Arthur Christensen: Le regne du roi Kawadh ler et le communisme mazdakite,in "Det kgl. Danske Vidensk. Selsk,. hist. -fil Med" IX/6 ( 1925 ). Wesen-donk 272-275;Sadighi 5-7;N. V. Pigulevskaja: Mazdakitskoe dvizenie,in den "Izv. otd. ist. i filosofii"1944,Nr. 3,S,171-181;Michelangelo Guidi in der E I,III 499-502;Schwarz VII 858; "Kommunistische Bewegung in Persien wom 6. bis 9. jh" von E. Kagarov im "Schidnyj Svt"V ( 1928 ) ,S. 184-191.
در سياست نامه نيز يک فصل به اين گروه اختصاص يافته است؛ صفحات 166 تا 181.
3- رجوع کنيد به : Sadighi 197f.
4- سياست نامه، ص 182 به بعد.
5- رجوع کنيد به: Gunaltay,Selc. 72.
6- ابن فضلان ( فهرست: 35 ) صفحات بيست و يکم به بعد، و بيست و پنجم.
7- مسعودي ( مروج الذهب )، ج3، ص 27؛ مقدسي ( احسن التقاسيم )، ص 324؛ رشيد الدين ( فهرست: 157 )، ص 273.
8- نرشخي ( تاريخ بخارا )، ص 73 ( اخباري از زمان ترجمه ي اين کتاب به وسيله ي احمد بن محمد ).
9- رجوع کنيد به : Band. 124. ( در صورتي که امکنه ي مذکور در اينجا واقعاً از حومه هاي اصفهان باشد. )
10- رجوع کنيد به : Spuler,Ilch,241,Anm. 10.
11- رجوع کنيد به : Schaeder,Vollk. M. 197 ( auf S. 198 ). نوشته ي ذيل به امکانات ديگري براي ورود عقايد اديان قديم در اسلام، از طريق عرفان و به وسيله ي شيوه ي معرفت و کشف ( Gnosis ) اشاره مي کند:
Ernst Ludwig Dietrich: Der Ursprung des Androgyn,S. 333,Anm. 197.
12- براي اطلاعات کلي دراين باره رجوع شود به : Francis Crawford Burkitt: The religion of the Manichees,Cambridge 1925; Hans Heinrich Schaeder: Ursprung und Fortbildungen des manichaischen Systems,Leipzig 1927. ( SA aus "Vortrage der Bibliothek Warburg". herg. von Fritz Saxl,IV. Vortrage 1924/25,S. 65-157 ) ;Derselbe: Manichaismus, in "Religion in Geschicht und Gegenwart",Bd. III,Tubingen 1929,S. 1959- 1973 ( mit weiteren Literatur - Angaben ) ; Christensen,Iran 174-200;Hans Jakob Polotsky: Abrib des manichaischen Systems,Stuttgart 1934 ( SA aus Pauly-Wissowas Real-Encyklopadie,Suppl. Bd. VI,S. 241-272 ) ;Hans Heinrich Schaeder: Der Manichaismus nach neuen Founden und Forschungen, in : Orientalische Stimmenzum Erlosungedanken,Morgenland 28 ( 1936 ) ,S. 80-109. Wesendink 275-282;Sadighi 82-107; Walter Henning : Zum zentralasiatishen Manichaismus, in der OLZ 1934,Sp. 1-11.
بر اثر اکتشافات تازه ي باستانشناسي ( حوالي تورفان و در مصر ) پاره اي از قسمت هاي اين منابع اصيل، کهنه گشته است و براي اطلاع به تحقيقات معتبر فعلي رجوع کنيد به :
Henri-Charles Puech: Le Manicheisme,son fondateur,sa doctrine,Paris 1949.
13- طبري رديف 3، صفحات 517، 519، 522، 549؛ تاريخ يعقوبي، ج2، ص 482 به بعد؛ - جهشياري ( کتاب الوزراء ) ص 182؛ العيون و الحدائق، ص 279؛ مستوفي ( تاريخ گزيده )، ص 300؛ ابن الاثير، ج6، صفحات 24 تا 26؛ شهرستاني ( فهرست: 250 ) ج2، صفحات 81 تا 86 ( برابر با شهرستاني- فهرست: 251-ج1، صفحات 285تا 291 ) درباره ي مانويت ازمنه ي متأخر در بغداد ( حدود سال 820 برابر با 205 هجري ) رجوع کنيد به فهرست ابن نديم، ص 338 و به : Moscati,al-Hadi 7f;Ignaz Goldziher: Salih b. Abd. -al-Kuddus und das Zindiktum wahrend der Regierung des Chalifen al-Mahdi, in den "Transactions of the IXth Intern,Congr. of Orient",London 1893,II 104-129.
14- رجوع کنيد به : Flugel,Mani 105f;Barthold,Christ. 30,40f.
15- در اين باره رجوع کنيد به : "Die Religion in Geschicht und Gegenwart". Tubingen 1927-1932,Bd,III,Sp. 1970f;Hans Heinrich Schaeder: Der Manichaismus und sein Weg nach Osten ( SA aus der Festschrift fur Friedrich Gogarten ) ,Gottingen 1947,S. 10f. ;Giuseppe Messina: Cristianesimo,Buddhismo,Manicheismo nell Asia antica,Rom 1947 ( vgl. dazu "Oriente Moderno",1947,Juli/Sept,. S. 196.
16- طبري رديف 3، ص 645.
17- مقدسي ( احسن التقاسيم ) ص 336. - درباره ي گسترش اين دين رجوع کنيد به: Puech,s. 65. و درباره ي فرقه ي مانوي ديناوريه به : Flugel,Mani 97-100,255-338.
18- ابن فضلان ( فهرست : 35 ) صفحه ي بيست و دو ؛ و نيز Kremer,Streifz,42.
19- حدود العالم ( فهرست: 36 )، ص 113؛ فهرست ابن نديم، ص 337 - بيروني ( فهرست: 118 ) ص 191.
20- درباره ي مانويت بين ترکان رجوع کنيد به: Minorsky,Tamim 303. اين مقاله در پاره اي موارد ضد نوشته ي ذيل مي باشد : Barthold,Vorl,18f,. 55f. و نيز رجوع کنيد به : Georges Vajda : Les zindiqs en pays d,Islam au debut de la period Abbaside ( in : Rivista degli studi Orientali XVII,Rom,1938,S. 173-229 ) ,S. 179. و نيز : ابن فضلان ( فهرست: 35 ) صفحه ي بيست و دو ( و منابع مذکور در اين صفحه )، مقدسي ( احسن التقاسيم ) ص 323.
21- فهرست ابن نديم، ج1، ص 337- حدود العالم ( فهرست: 36 ) ص 352 و نيز رجوع کنيد به: Barthold,Vorl. 55f.
22- حدود العالم ( فهرست: 36 ) ص 113.
23- ابن الاثير ( فهرست : 135 ) ج 10، ص 165.
24- در سال 1088 ( برابر 481 هجري ) کلمه ي « زنديق » به معني مطلق ملحد به کار مي رفته است: تاريخ سلجوقيان کرمان ( فهرست: 175 ) ص 24 و نيز رجوع کنيد به : Louis Massignon. Zindik,in der E I,IV 1329f.
25- در سال 820 ( برابر 205 هجري ) مانويان بصره ناگزير بودند که اعراض خود را از ايمان به مانويت، با لگدمال نمودن عکس ماني و خدو انداختن بر آن، نشان دهند: مسعودي ( مروج الذهب )، ج7، صفحات 12 تا 16. در سال 923 ( برابر 311 هجري ) عکس ماني را به ضميمه ي 14 کيسه ي بزرگ کتاب الحادي که از آن طلا و نقره ( زيور قيمتي کتب مانويان ) مي ريخت آتش زدند: Mez169,288.
26- بنا به قول فهرست ابن نديم، در سال 988 ( برابر 378 هجري ) فقط پنج نفر مانوي در بغداد مي زيسته اند.
27- رجوع کنيد به : Kremer,C. G. I 59.
28- در اين باره رجوع کنيد به : Schaeder in der RGG III 196f. ( Nr. 5 ) ;Carsten Colpe: Anpassung des Mani-chaismus an den Islam, in ZDMG 109/1 ( 1919 ) ,S. 82-91.
29- در غرب نيز کلمه ي « مانوي » به مطلق « ملحد » گفته مي شد، رجوع کنيد به :
Henri-Charles Puech und Andre Vaillant : Le traite contre les Bogomiles de Cosmas le pretre,Paris 1945,S. 310 ( Travaux publ. par I,Inst. Et. Slaves21 ).
30- رجوع کنيد به: Schaeder,Vollk,M. 199f,und 199,Anm 4;231-237,267f.
31- رجوع کنيد به : Schaeder,Man. Musl,LXXVIIf,;LXXX;Henrik Samuel Nyberg ( Hrsg ) : Le livre du triomphe et de la refutation d,Ibn ar-Rawendi I,heretique,par el-khayyat,Kairo 1925,S. 56. der arab. Einl. und S. 26,30-34,43-49 des Textes.
32- رجوع کنيد به: Louis Massignon,Halladj 161ff,. 186ff.

منبع مقاله :
اشپولر، برتولد؛ (1386)، تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي ( جلد اول )، جواد فلاطوري، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ هفتم